تصور می شود که یک رابطه دو طرفه بین بیماری قلبی و افسردگی وجود دارد:
برخی از افراد بدون سابقه افسردگی پس از حمله قلبی یا پس از ابتلا به نارسایی قلبی افسرده می شوند و به نظر می رسد افراد مبتلا به افسردگی بدون بیماری قلبی زمینه ای، با نرخ بالاتری نسبت به جمعیت عمومی به بیماری قلبی مبتلا می شوند.
اثبات اینکه بیماری قلبی مستقیماً منجر به ایجاد اولین دوره افسردگی می شود تا حدودی دشوار است. این به این دلیل است که برخی از افرادی که دوره های پیشین افسردگی داشته اند، ممکن است تا زمانی که برای مشکلات قلبی به پزشک مراجعه نکنند، به طور رسمی تشخیص داده نشوند.
دکتر روی زیگلشتاین، معاون آموزشی دانشکده پزشکی دانشگاه جان هاپکینز، میگوید:
«آنچه میتوانیم با قطعیت بگوییم این است که افسردگی و بیماری قلبی اغلب با هم اتفاق میافتند. از هر پنج نفری که دچار حمله قلبی می شوند، یک نفر بلافاصله پس از حمله قلبی دچار افسردگی می شود. شیوع افسردگی در مبتلایان به نارسایی قلبی از این هم می تواند بیشتر باشد.»
تاثیر روانی حمله قلبی
حمله قلبی می تواند بسیار بیشتر از قلب یک فرد را تحت تاثیر قرار دهد و بر بسیاری از جنبه های دیگر زندگی یک فرد تاثیر میگذارد، از جمله:
- نگرش و خلق و خو
- احساس اطمینان نسبت به آینده
- اعتماد به نفس در مورد توانایی فرد برای ایفای نقش به عنوان یک کارمند، مادر، پدر، دختر یا پسر
- احساس گناه در مورد عادات قبلی که ممکن است خطر حمله قلبی را در فرد افزایش دهد
- خجالت و شک نسبت به توانایی های فیزیکی کاهش یافته
اکثر بازماندگان حمله قلبی می توانند به نقش ها و مسئولیت هایی که قبل از حمله قلبی داشتند، بازگردند. اگر اضطراب تشدید شود و با عملکردهای روزمره زندگی تداخل پیدا کند، لازم است فرآیند توانبخشی و بهبودی پس از حمله قلبی شامل حمایت روانی و روانپزشکی و شاید دارو برای افسردگی لحاظ شود.
بهبودی مشکلات قلبی و افسردگی: انواع حمایت ها
افرادی که پس از یک حمله قلبی یا سایر رویدادهای جدی قلبی بهبود می یابند، می توانند انواع مختلفی از حمایت ها را دریافت کنند. که شامل توانبخشی قلبی، گروه های اجتماعی و ارزیابی و درمان تخصصی تر توسط روانشناسان، روانپزشکان و مددکاران اجتماعی روانپزشکی است.
توانبخشی قلبی
در بسیاری از مراکز ورزشی بالینی انواع ورزش های تحت نظارت در دسترس است. برنامه تحت نظارت دقیق شما ممکن است شامل یک برنامه فعالیت و تغذیه باشد که به طور خاص برای بهبود حمله قلبی تدوین شده است. مطالعات نشان داده اند که بازگشت به فعالیت های عادی و دیدن پیشرفت سایر افراد در حال بهبودی پس از حمله قلبی به طور قابل توجهی خلق و خو و اعتماد به نفس را بهبود می بخشد.
حمایت اجتماعی
پس از حمله قلبی، کناره گیری و از دست دادن اعتماد اجتماعی طبیعی است. اما طبق برخی مطالعات، تلاش بیشتر برای تعامل مجدد و معاشرت با دوستان می تواند به شما کمک کند به اعتماد به نفس سابق خود بازگردید، که می تواند برای بهبودی حمله قلبی حیاتی باشد.
شکلهای رسمیتر حمایت
گاهی اوقات بازگشت به زندگی عادی پس از حمله قلبی مستلزم راهنمایی روانپزشک، روانشناس یا مددکار اجتماعی روانپزشکی است. بسیاری از اشکال خفیفتر افسردگی را میتوان با رفتار درمانی یا گفتار درمانی، یک به یک یا در گروهی از بیماران حمله قلبی، با موفقیت درمان کرد. برای برخی افراد، درمان علائم افسردگی ممکن است نیاز به داروهای ضد افسردگی داشته باشد.
رابطه بین خلق و خو، بیماری قلبی و بهبودی حمله قلبی
افراد مبتلا به افسردگی یا کسانی که در حال نقاهت پس از حمله قلبی هستند، نسبت به افراد بدون افسردگی، شانس بهبودی کمتر و خطر مرگ بیشتری دارند. دلایل این امر از نحوه رفتار فرد گرفته تا واکنش بدن متفاوت است:
- در بیماران مبتلا به حمله قلبی افسرده، کاهش انگیزه برای پیروی از برنامه های روزانه سالم می تواند منجر به حذف داروهای مهم قلبی، اجتناب از ورزش و رژیم غذایی مناسب و ادامه یا تشدید عادات سیگار و نوشیدن شود.
- افراد مبتلا به افسردگی همچنین می توانند تغییراتی را در سیستم عصبی و تعادل هورمونی خود تجربه کنند که می تواند احتمال بروز اختلال در ریتم قلب (آریتمی) را افزایش دهد. به نظر می رسد ترکیبی از افسردگی و آسیب قلبی (در اثر حمله قلبی)، افراد را به ویژه در معرض ناهنجاری های بالقوه کشنده ریتم قلب قرار می دهد.
- افراد مبتلا به افسردگی ممکن است پلاکت های بیش از حد چسبنده داشته باشند. در بیماران مبتلا به بیماری قلبی، این امر می تواند آترواسکلروز (سخت شدن رگ ها) را تسریع کند و احتمال حمله قلبی را افزایش دهد. برخی مطالعات نشان میدهند که درمان افسردگی باعث میشود، چسبندگی پلاکتها کاهش یابد.
تأثیر وضعیت روانی مثبت بر بیماری قلبی
حفظ نگرش مثبت در مورد درمان و داشتن این باور که اقدامات ما می تواند تأثیر مفیدی بر سلامتی ما داشته باشد، بسیار مهم است. به نظر می رسد نگرش یک فرد تأثیر بسیار مثبتی بر توانایی آنها برای ایجاد تغییرات رفتاری و سبک زندگی دارد که اغلب برای کاهش خطر ابتلا به مشکلات قلبی در آینده ضروری است. نگرش فرد نیز بر پاسخ به درمان تأثیر می گذارد. دو اصطلاح هنگام بحث در مورد تأثیر وضعیت روانی مثبت بر بیماری قلبی استفاده می شود که عبارتند از:
پایبندی سالم – چندین مطالعه نحوه مصرف داروها را توسط بیماران مختلف بررسی کرده اند. کسانی که داروهای خود را طبق دستور مصرف میکنند، به عنوان کسانی که درمان خود را به خوبی پیگیری می کنند، نسبت به کسانی که اینگونه نیستند، میزان مرگ و میر کمتری دارند. افرادی که نگرش مثبتی در مورد مصرف داروها دارند، ممکن است با جدیت از عادات روزانه مفید برای قلب، مانند رژیم غذایی مناسب و ورزش پیروی کنند.
خودکارآمدی – خودکارآمدی باورهای یک فرد را در مورد تواناییشان برای انجام برخی کارها به منظور رسیدن به یک نتیجه دلخواه یا تأثیرگذاری بر رویدادهای زندگی خود توصیف می کند. اعتقاد به اینکه اعمال ما (مثلاً کاهش وزن و ورزش می تواند خطر ابتلا به بیماری قلبی را کاهش دهد) می تواند تأثیر مثبتی بر سلامت ما داشته باشد، در تعیین میزان انگیزه ما برای انجام رفتارهایی که برای ما خوب است، بسیار مهم است.
چالش های شناخت علائم افسردگی
بیماری قلبی و افسردگی اغلب دارای علائم همپوشانی مانند خستگی، انرژی کم، مشکل در خوابیدن و حفظ ریتم های روزمره زندگی هستند. بنابراین جای تعجب نیست که گاهی اوقات علائم افسردگی توسط بیمار، خانواده بیمار و متخصص قلب ناشی از بیماری قلبی در نظر گرفته می شود.
بسیاری از اعضای جامعه پزشکی بر اهمیت آگاهی بیشتر بیماران، خانواده ها و پزشکان از شیوع افسردگی پس از حمله قلبی تاکید کرده اند. پزشکان باید اهمیت درمان افسردگی را درک کنند، زیرا درمان آن با بیماری قلبی متفاوت است. رویارویی با این چالش میتواند منجر به یک ارتباط حیاتی بین بیمار و پزشک شود که میتواند با چیزی به سادگی «شاید احساس ناخوشی من ناشی از افسردگی است» شروع شود.
بیماری قلبی و افسردگی در زنان
به طور کلی افسردگی در زنان بیشتر از مردان است، بنابراین زنان مبتلا به بیماری قلبی بیشتر در معرض ابتلا به افسردگی هستند. بیماری قلبی معمولاً افراد مسن را تحت تأثیر قرار می دهد و تقریباً یک سوم زنانی که پس از حمله قلبی بهبود می یابند، به تنهایی زندگی می کنند و هیچ عضوی از خانواده یا همسری ندارند که برای حمایت فیزیکی و عاطفی به آنها مراجعه کنند.
زیگلشتاین میگوید:
«با اینکه ما به عنوان ارائه دهندگان مراقبت های بهداشتی نمیتوانیم لزوماً وضعیت زندگی یا سطح استرس کسی را تغییر دهیم، میتوانیم شرایط منحصر به فرد او را تشخیص دهیم. ما میتوانیم با بیماران خود در سطح فردی کار کنیم تا به آنها کمک کنیم با زندگیشان بهتر کنار بیایند.»
اضافه کردن نظر